زیگموند فروید، در ششم ماه مى سال ۱۸۵۶م. در فرایبورگ در موراویا زاده شد. پدرش، یعقوب فروید تاجر پشم و شخصى یهودى بود که البته به آموزههاى دین یهود، التزام چندانى نداشت. مادرش نیز فردى مذهبى نبود. در این فضا، فروید به طور رسمى به بىدینى و الحاد روى آورد.
فروید در زندگى علمى و شغلىاش، فراز و نشیبهاى زیادى را پشت سر گذاشت. او بسیار علاقه داشت که راز معماهاى جهان را بگشاید. در بسیارى از دانشهاى مربوط به انسان؛ مانند پزشکى، عصبشناسى، دینشناسى و روانشناسى گام نهاد و حتى در بسیارى از این حوزهها، براى خود نام و نشانى دست و پا کرد. دین و دیندارى، یکى از حوزههاى کارى فروید بود. او درباره بسیارى از زمینهها و مفاهیم دینى، همچون پیدایش دین در زندگى آدمیان، مفهوم خدا، داستانهاى دینى مانند داستان خلقت و هبوط آدم و حوا به تفصیل سخن گفت. او دین را در زندگى آدمیان، امرى زائد و برخاسته از ذهن کودکانه بشر مىدانست و مىگفت: سرانجام با رشد علمى انسان، بندهاى توهم از پایش باز مىشود و خورشید علم همچون فروریزى هیئت بطلمیوس، لایههاى تار دین را از اندرون روان آدمى برون خواهد راند.
فروید با همین نوع رویکرد به تجزیه و تحلیل روانشناختى دین پرداخت. روش پژوهشى او، روانْ تحلیلگرى، یعنى کاوش در لایههاى پنهان روان یا ناخودآگاه بود. فروید براى بررسى ریشههاى دین در زندگى انسان، فرضیههایى را مطرح کرد و سالها در تبیین فرضیههاى خود کوشید. نتیجه تلاشهاى وى در این زمینه، همان چیزى است که امروزه در کتابها ، به نام روانشناسى دین از نگاه فروید ( نظر فروید درباره دین ) شهرت دارد. در هر صورت، مىتوان گفت فروید رویکرد روانشناسى را به دین گشود و از همین رو، به تدریج دین با نگاه روانشناختى بررسى شد. امروزه، نگاه روانشناختى فروید به دین، در کنار دیگر دیدگاهها، مطرح است. در این مقاله، به اختصار نظر فروید درباره دین را از فصل هفتم کتاب دیوید ام ولف۲ آوردهایم و سپس با توجه به آموزههاى اسلامى به نقد آن پرداختهایم.
فروید و روانشناسى دین
فروید ، خود را یهودى رها شده، شکاک و کاملاً بىدین مىدانست. او بىدینى معمولى نبود، بلکه از دین یا دستکم از باورهاى کاتولیکها در فرایبرگ و وینتنفر داشت. او در پاسخ نامه رنه لافورگ که از او خواسته بود به دلیل هجوم نازىها فرار کند، نوشت: دشمن واقعى، نازىها نیستند، بلکه دشمن واقعى دین و کلیساى کاتولیک است».
مىتوان گفت فروید نهتنها از سنت کاتولیک نفرت داشت، بلکه از اعمال دینى یهود نیز متنفّر بود. فروید با بىرغبتى، دعاهاى عبرى مراسم ازدواجش را فرا گرفت و پس از ازدواج نیز، با سنگدلى تمام، همسرش را از آموزههاى یهودى باز داشت. فرزندانش نیز مجبور بودند به دور از هر گونه آموزشهاى تکالیف دین یهود، پرورش یابند؛ زیرا او تمامى شعائر دینى را از خانوادهاش دور مىداشت.
وى دین را امورى روانى مىدانست که به خارج فرافکنى مىشود و حتى اسطورههاى بهشت و هبوط انسان، خدا، خیر و شر و جاودانگى و غیره را به همین صورت تبیین مىکرد.
نظر فروید درباره دین : خدا در اندیشه فروید
لئوناردو داوینچى، پیشفرض اصلى نظر فروید درباره دین است. داوینچى، خارج از یک ازدواج رسمى زاده شد و در چند سال اول زندگىاش پدر نداشت. به باور فروید، همین امر سبب شد که او از دین روىگردان شود و چون از تهدید حضور پدر در اوائل کودکى به دور بود، خود را از قید و بندهاى دین رها یابد.
پیشفرض فروید آن است که عمیقترین ریشههاى دیندارى، در عقده اُدیپ قرار دارد. خداى شخصى از نظر روانشناختى، چیزى نیست، جز همان مفهوم پدر که تعالى رتبه یافته است. از نگاه زیستى نیز، فرزند انسان بسیار ناتوان است و در نتیجه، به دیگران نیاز دارد. از این رو، وقتى در آینده درماندگى و ضعف خود را در مقابل عوامل قدرتمند زندگى درمىیابد، با واپس روى و احیاى دوباره نیروهایى که او را در کودکى حفظ مىکردند، مىکوشد تا شاید نومیدى خود را انکار کند. حسرت از پدر که همواره ریشه هر شکلى از دین را رقم مىزند، گرفتارىهاى ناشى از عقده ادیپ، از جمله احساس گناه و ترس را به صحنه مىآورد. تسلیمپذیرى ناشى از فرمانبردارى از قدرت مطلقِ پدر در دوران کودکى که به صورت منِ آرمانی» درونفکنى مىشود، به صورت خدا فرافکنى مىگردد.
نظر فروید درباره دین : پدرکشى سرنوشتساز
در نظر فروید درباره دین ، توتمگرایى ریشه خداگرایى در میان انسانها است . او براى توجیه توتمگرایى، سناریوى زیر را امرى مسلم پنداشته است.
عشیرهاى کوچک تحت سیطره مردى قدرتمند و بسیار حسود زندگى مىکردند. مرد قدرتمند، تمام ن آنان را در اختیار گرفته بود و تمام رقیبان، از جمله پسران خود را از صحنه بیرون رانده یا کشته بود. یک روز برادران رانده شده با تبانى یکدیگر، پدر را کشتند و او را با حرص و ولع خوردند. آنها با نابودى او، همانندسازى
با او را در پیش گرفتند و هر کدام بخشى از قدرت او را به دست آوردند. آنان پس از مرگ پدر، براى تملک ن به رقیبان همدیگر تبدیل شدند. از سوى دیگر، به دلیل عمل هولناک خود و سوختن در آتش ندامت، حیوانى را، چونان توتم، جانشین پدر قرار دادند و خوردن گوشت آن را تحریم کردند. آنان با تحریم کشتن توتم، عمل گذشته خود را فسخ کردند و با چشمپوشى از ادعاى خود درباره ن که اکنون آزاد شده بودند، از پىآمدهاى کردار خود اظهار انزجار کردند.
این رویداد وحشتناک، در خاطره پسران باقى ماند و به سرعت یاد و خاطره آن گرامى داشته شد. فروید، همانند روبرتسن اسمیت، همین امور را آغاز سنتهاى دینى مىداند.
در نظر فروید درباره دین میخوانیم که ، تأثیر عقده ادیپ بر تمامى صورتهاى اعمال دینى از جمله در دوران ما باقى مىماند. به باور او، هر کدم از نسلهاى بعدى تا زمان ما، احساس گناه را از کشتن و خوردن پدر به ارث بردهاند و یا با فرض قدرت مطلق، پندار این اعمال را تنها در خیال خود پروراندهاند. فروید فرض مىکند توتمگرایى که نخستین گام در پیدایش سنتهاى دینى به شمار مىآید، شروع بازگشت امور سرکوب شده را به تدریج به ذهن بشر آورده است. این بازگشت، فرایندى تحولى و تدریجى بوده است که در آن، جاى حیوان توتمى را یک خداى انسان انگاره واحد پر کرد
کارل گوستاو یونگ، در سال 75 میلادی در دهکدهای واقع در شمال سوئیس نزدیک آبشار معروف راین به دنیا آمد. دوره کودکیاش با تنهایی، جدایی، و ناخرسندی همراه بود. پدرش کشیشی بود که آشکارا ایمانش را از دست داده و اغلب تندمزاج بود. مادرش از اختلالهای هیجانی رنج میبرد و رفتاری غیرقابل پیشبینی داشت. یونگ در سالهای اولیه زندگی یاد گرفت که به پدر و مادرش اعتماد یا اطمینان نکند، و این را به دنیای خارج نیز گسترش داد. او متوجه به دنیای درون شد؛ دنیای رؤیاها، پندارهها و خیالها، یعنی دنیای ناهشیارش. رؤیاها و ناهشیاری - نه دنیای منطق و هشیاری- راهنمای دوران کودکیاش شد و همچنان در دوران بزرگسالی نیز همراه وی بود.
یونگ در 1900 از دانشگاه بیسل، واقع در سوئیس، با درجه پزشکی فارغالتحصیل شد. به روانپزشکی علاقمند بود، و نخستین انتصاب حرفهایش در یک بیمارستان روانی زوریخ بود، که اوگن بلولر، روانپزشکی که به سبب پژوهشهایش درباره اسکیزوفرنی معروف بود ریاست آن را بر عهده داشت. یونگ در 1905 به سمت مدرس روانپزشکی در دانشگاه زوریخ منصوب شد، اما پس از چند سال کنارهگیری کرد و تلاشهایش را در تحقیق، نوشتن و طبابت خصوصی مصروف داشت.
یونگ در 1932 به استادی دانشگاه پلیتکنیک دولتی زوریخ منصوب شد و این سمت را تا 1942 که بر اثر بیماری ناگزیر به کنارهگیری شد بر عهده داشت. در 1944 یک کرسی روانشناسی پزشکی در دانشگاه بیسل سوئیس برای او ایجاد شد، اما اینبار نیز به سبب بیماری نتوانست بیش از یک سال در این سمت باقی بماند. وی سرانجام در سال 1961 در زوریخ در 86 سالگی از دنیا رفت.
خاطرنشان میشود، که یونگ به خاطر ارائه نظریاتش تحت عنوان "روانشناسی تحلیلی" دارای شهرتی خاص است، مولر نیز نکته اصلی روانشناسی یونگ را در این میداند که: او به حالات روانی اقوام ابتدایی اهمیت میداده است.
دو رؤیا که مسیر علمی یونگ را تعیین کردند
شاید این مسأله عجیب باشد اما حقیقت این است که یونگ از طریق رویاهایش هدایت علمی میشده است. وقتی که خود را برای تحصیل در دانشگاه آماده میکرد، موضوع رشته تحصیلیاش در یک رؤیا به وی الهام شد. او در خواب دید که برای یافتن استخوانهای جانوران ما قبل تاریخ مشغول حفاری است. او این خواب را چینن تعبیر کرد که باید در زمینه طبیعت و علوم تحصیل کند. رؤیای کندن سطح زمین به علاوه رؤیای سه سالگیاش که خود را در یک غار زیرزمینی دیده بود، جهت مطالعه آیندهاش درباره شخصیت را تعیین کرد: مطالعه نیروهای ناهشیاری که زیر سطح ذهن قرار دارند. جالب اینجاست که رؤیای مربوط به حفاری در ادامه زندگی او تبلور عینیتری یافت و او به مطالعات اساطیر باستانی روی آورد تا اندیشه روانکاوی خود را عمق و گسترش بخشد.
حوزههای تخصصی فعالیت علمی یونگ
نظریات یونگ در حوزه روانکاوی و روانشناسی شخصیت و روانکاوی و روانشناسی دین مطرح است.
اندیشههای یونگ در زمینههای گوناگونی مانند مذهب، تاریخ، هنر و ادبیات تأثیر گذاشت. بسیاری از مورخان، دانشمندان علوم دینی و نویسندگان از او بهعنوان منبع الهام قدردانی کردهاند. با وجود این، روانشناسی علمی از بسیاری جهات روانشناسی تحلیلی را نادیده گرفته است. بسیاری از کتابهای یونگ تا سالهای دهه 1960 به انگلیسی ترجمه نشده بودند و سبک نسبتاً پیچیده نوشتههایش فهم آنها را دشوار میسازد.
نظریه یونگ یک حالت فلسفی و عرفانی خاصی دارد. وی شیفته زندگی و رفتار بومیان و مردم قبایل مختلف بود و برای فهم آنان مدتی را در میان بومیان شمال افریقا و کنیا و سرخپوستان نیومکزیکو به سر برد. وی همچنین به مطالعه و تفسیر اساطیر و افسانهها و کتب مذهبی علاقهمند بود و برای فهم سمبلها و علائم موجود در میان قبایل بدوی، نظیر توتمها، کوشش بسیاری کرد و حاصل این کوششها را در کتاب "انسان و سمبولهایش" به رشته تحریر درآورد.
آثار
یونگ حدود دویست کتاب و مقاله نوشته است و کتابهای زیر را در حوزه روانشناسی و دین نوشته است که به فارسی هم ترجمه شدهاند:
· صور مثالی و ناخودآگاه جمعی؛
· روانشناسی ضمیر ناخودآگاه؛
· روانشناسی و دین؛
· روانشناسی و کیمیاگری؛
· چهار صورت ازلی؛
· پاراسلسیکا؛
· پاسخ به ایوب؛
· وایون.
مکتب روانشناختی یونگ
یونگ را باید مبتکر یک مکتب خاص در روانکاوی دانست که خود او نامش را روانشناسی تحلیلی (Analytical Psychology) نهاد. مکتبی که پس از جدایی او از فروید توسط او اعلام شد و به کلی با نظریه فروید تفاوت داشت.»یونگ ترجیح داد بهجای اصطلاح روانکاوی یا روانتحلیلگری -که به روانشناسی دین موسوم بود- از اصطلاح روانشناسی تحلیلی استفاده کند که بعدها به روانشناسی زوریخ موسوم شد.
در نگاهی دیگر، مولر، یونگ، فروم و آدلر و هورنای را جزء نظریهپردازان "اصالت فرهنگ" میدانند که پیامد روانکاوی یا واکنش در برابر آن است و نوع
ی روانشناسی اجتماعی با استفاده از جامعهشناسی است. که یونگ تلفیق خود را با دادههای قومشناسی و روانکاوی انجام میدهد.
تفاوتهای یونگ و فروید
پس از اینکه در سال 1911 آلفرد آدلر از فروید کناره گرفت،در پی او یونگ هم پس از اینکه حدود 8 سال با فروید همکاری داشت، در سال 1914 از نحله فکری او جدا شد. آدلر، یونگ و آنا دختر فروید، نوفرویدیهایی هستند که هر یک بهگونهای آهنگ مخالفت با اندیشههای فروید را نمودند. تفاوتهای یونگ و فروید را در سه دسته میشود بیان کرد:
1. انکار عقده ادیپ توسط یونگ؛ نکته مهم تفاوت بین روانشناسی تحلیلی یونگ و روانکاوی فروید به ماهیت لیبیدو (انرژی حیاتی) مربوط است. در حالی که فروید لیبیدو را مؤکداً برحسب میل جنسی تعریف میکرد، یونگ آن را یک نیروی حیاتی کلی میدانست که میل جنسی فقط بخشی از آن است. یونگ عقده ادیپ فرویدی را قبول نداشت. او دلبستگی کودک به مادر را برحسب نیاز وابستگی که با توانایی مادر بهعنوان منبع مولد غذا پیوند دارد تبیین میکرد. بهتدریج که کودک رشد میکند و کارکرد جنسیاش تحول مییابد، کارهای تغذیهای دارای پوششی از احساسهای جنسی میشود. به نظر یونگ، انرژی لیبیدویی تنها بعد از بلوغ جنسی است که شکل دگرخواهی جنسی به خود میگیرد.
2. در حالی که فروید افراد را قربانی رویدادهای کودکی میدانست، یونگ معتقد بود که شخصیت ما به وسیله هدفها، امیدها، و اشتیاقهای آینده و همچنین گذشته ما شکل میگیرد. یونگ اظهار داشت که رفتار ما کاملاً به وسیله تجارب 5 سال اول کودکی تعیین نمیشود بلکه در دوره بعدی زندگی نیز تغییر میکند.
3. یونگ کوشش کرد تا ذهن ناهشیار را عمیقتر بکاود و بُعد تازهای به آن بیفزاید: یعنی تجارب ارثی نوع انسان و آنهایی که از اجداد حیوانی به انسان رسیدهاند.
ابتکارات علمی یونگ
یونگ در تولید نظریه روانشناسی تحلیلی و نیز تولید سازههای خاصی که این نظریه دارد، نوآوریهایی دارد که از قرار زیر است:
1. ناهشیاری شخصی و جمعی (Personal & Collective Unconsicous)؛ یونگ برای ناهشیاری دو سطح قایل بود. ناهشیاری شخصی درست در زیر هشیاری قرار دارد. ناهشیاری شخصی شامل همه خاطرهها، تکانهها، آروزها، ادراکات ضعیف و سایر تجارب مربوط به زندگی فردی است که سرکوب یا فراموش شدهاند. در زیر ناهشیار شخصی عمیقترین سطح روان یعنی ناهشیار جمعی جای دارد، که برای فرد ناشناخته است و تمامی تجارب نسلهای پیشین از جمله اجداد حیوانی ما را شامل میشود.
2. کهنْالگوها (Archetype)؛ از نظر یونگ، گرایشهای ارثی موجود در ناهشیاری جمعی که کهنالگو نامیده میشوند تعیینکننده فطری تجربه روانی هستند که به فرد آمادگی میدهند تا رفتاری همانند آنچه که اجداد وی در موقعیتهای مشابه از خود ظاهر میساختند بروز دهد. از میان کهنْالگوهایی که یونگ توصیف کرد ظاهراً چهار کهن الگو بیشتر از بقیه رخ دادهاند: نقاب (Persona)، آنیما (Anima) و آنیموس(Animus) ، سایه (Shadow) و خود کهنالگوها در برخی منابع فارسی به صورتهای ازلی ترجمه شده است.
3. میانسالی، دوره خودشکوفایی؛ او عقیده داشت که خودشکوفایی تا پیش از میانسالی به وقوع نمیپیوندد، و این سالها (بین 35 و 40) را سالهای بحرانی رشد شخصیت میدانست، یعنی یک زمان طبیعی انتقال که در آن شخصیت دستخوش تغییرهای لازم و مفید میشود.
4. درونگرایی و برونگرایی (Introversion & Extraversion)؛ یونگ بر اساس این دو سازه مفهومی، شخصیتها را به دو دسته تقسیم میکرد. در برونگرا لیبیدو (انرژی حیاتی) به خارج از خود و به سوی رویدادهای خارجی، اشخاص و موقعیتها معطوف است. در درونگرا جریان لیبیدو به سوی درون است. درونگرا بیشتر مآلاندیش و درونگر، و در برابر نفوذهای بیرونی مقاوم است، در ارتباط با اشخاص دیگر و جهان خارج اعتماد به نفس کمتری دارد، و کمتر از برونگرا مردمآمیز است.
5. تبیین هشتوجهی از شخصیت؛ یونگ بعدها دریافت که بازخورد درونگرایی - برونگرایی تبیین درستی از رفتار آدمی نشان نمیدهد. از اینرو وی به معرفی کنشوریهای روانشناختی (Psychological Functioning Sensing) پرداخت و در نتیجه به هشت ریخت روانشناختی دست یافت که در روانشناسی شخصیت مطرح میشوند.
6. آزمون تداعی کلمهها؛ پس از آنکه یکی از همکاران یونگ او را از آزمایشهای تداعی ویلهم وونت آگاه ساخت، وی آزمون تداعی کلمهها را تدوین کرد. در روش تداعی کلمههای یونگ، فهرستی از کلمهها یکی پس از دیگری برای بیمار خوانده میشود و او به هر کلمه با نخستین کلمهای که پس از شنیدن آن به ذهنش میآید پاسخ میدهد. یونگ زمان لازم برای پاسخ دادن به هر کلمه و نیز تغییرات در تنفس و هدایت برقی پوست را اندازه میگرفت. به نظر وی همه اینها شواهدی از واکنشهای هیجانی بودند. اگر یک کلمه معین موجب طولانی شدن زمان پاسخ، بینظمی در تنفس و تغیی
ر در هدایت برقی پوست میشد، یونگ آن را به وجود یک مسئله هیجانی ناهشیار وابسته به کلمه محرک یا پاسخ قیاس میکرد.
یونگ همچنین آزمون تداعی کلمهها را بهعنوان وسیلهای برای کشف جرایم به کار برد و دو بار کسانی را که مرتکب ی شده بودند شناسایی کرد.
دین از دیدگاه یونگ
یونگ دارای افکار و رفتارها و گفتارهای دینمدارانه بوده است. او الحاد جزماندیشانه فروید را نمیپذیرد بلکه برای تمام ادیان ارزش واقعی قائل است. برخلاف فروید، یونگ مدافع دین است و فکر میکند تجربههای دینی به یک معنی واقعیاند و برای جامعه ضرورت دارد. او رؤیاها و حقایق ملکوتی دینی را به هم پیوند داده و معتقد بود صور ازلی، قلمرو دین هستند و از راه رؤیاها نمایان میشوند. او همچنین مطالعاتی در قرآن کریم داشته و برخی افکار خود را بر سوره مبارکه کهف تطبیق میکند.
تأثیرات یونگ بر دیگر روانشناسان
دیدگاههای یونگ درباره سنخهای روانشناختی پژوهشهای چشمگیری را موجب شده است. تدوین شاخص سنخ مایرز-بریگز (Myers-Briggs Type Indicator) آزمون شخصیتی که در سالهای دهه 1920 توسط کتارین بریگز و ایزابل بریگز ساخته شده، از اهمیت ویژهای برخوردار است و به صورت یکی از آزمونهای شخصیت پرمصرف درآمده است و برای هدفهای پژوهشی و کاربردی، بهویژه برای استخدام و مشاوره کارکنان، مورد استفاده میگیرد.
کارهای یونگ همچنین الهامبخش آزمون شخصیتی معروف دیگری شد که نگرشهای دورنگرایی و برونگرایی را اندازهگیری میکند. این آزمون که پرسشنامه شخصیتی ماودسلی (Moudsley Personality Inventory) نامیده میشود، توسط هنس آیزنگ، روانشناس انگلیسی تدوین شد.
آزمون تداعی کلمهها به صورت یک روش معیار فرافکنی درآمده و عامل برانگیزاننده تدوین آزمون لکههای جوهر رورشاخ بوده است. مفهوم خودشکوفایی، کارهای آبراهام مازلو و روانشناسان انسانگرا را در پروراندن این موضوع پیشبینی کرده است. پیشنهاد یونگ دایر بر اینکه میانسالی زمان بحرانی تغییر شخصیت است، مورد پذیرش مازلو و اریک اریکسون قرار گرفته و به نحو گستردهای در نشریههای معاصر روانشناسی شخصیت پذیرفته شده
روانشناسی دین در خبرگذاری های خارجی
هوش مصنوعی میتواند باعث کاهش خشونتهای مذهبی شود؟
نرمافزاری که با تقلید از جامعه بشری برای کمک به کاهش خشونتهای مذهبی ساخته شده، به امتحان گذاشته شده است.
محققان از الگوریتمهای هوش مصنوعی استفاده کردند تا اقداماتی را که ناشی از شکافهای قومی است، شبیهسازی کنند.
مدل آنها حاوی هزاران نمونه از قومیتها، نژادها و ادیان است.
نروژ و اسلواکی برای مقابله با تنشهای ناشی از اسکان مهاجران مسلمان در کشورهای مسیحی در حال آزمایش این نرمافزار هستند.
محققان دانشگاه آکسفورد امیدوارند این سیستم بتواند به دولتها در مقابله با رویدادهایی چون حملات اخیر لندن کمک کند.
یک متخصص مستقل گفته است برای استفاده از چنین سیستمی در شرایط واقعی، به کار و زمان بیشتری نیاز است.
پروفسور نوئل شارکی گفته است این سیستم، می تواند یک پروژه تحقیقاتی بسیار مفید باشد. او مفید بودن این سیستم را به تکامل آن ربط داده و گفته در چنین وضعیتی میتوان از آن به عنوان ابزاری برای تحلیل عوامل درگیر در درگیریهای مذهبی استفاده کرد.
باورهای اصلی
این تحقیق که در نشریه انجمن مصنوعی و انگیزش اجتماعی منتشر شده نشان میدهد مردم طبیعتی صلحآمیز دارند.
انسانهای شبیهسازی شده حتی در مواقع بحرانی، مانند بلایای طبیعی، رفتاری صلحآمیز داشتند.
اما در برخی شرایط، این برنامه خاطرنشان میکرد که مردم مایل به درپیش گرفتن خشونت بودند.
به طور نمونه میتوان به مواقعی اشاره کرد که باورهای اصلی که هویت گروهی از مردم را تعریف میکرد، به چالش کشیده میشد.
محققان در باره ناآرامیهای ایرلند شمالی هم تحقیق کردند
تیم تحقیق روی ناآرامیهای ایرلند شمالی به منظور برنامهریزی شرایطی که محققان "اضطراب اجتماعی ناشی از بیگانهترسی" نامیدند تحقیق کردند، شرایطی که به گفته آنها میتواند به خشونت شدید فیزیکی تبدیل شود.
بحران ایرلند شمالی که عوامل ی و فرهنگی و همچنین مذهبی در آن دخیل بودند، سه دهه طول کشید و تقریبا جان ۳۵۰۰ نفر را گرفت.
ترس اولیه
مدل کامپیوتری همچنین از سناریوهای مبتنی بر شورشهای گجرات در هند در سال ۲۰۰۲ استفاده کرده است. در طول سه روز از خشونت میان هندوها و مسلمانان، دو هزار نفر جان دادند.
جاستین لین، پژوهشگر گفت: "برای استفاده از هوش مصنوعی برای مطالعه دین یا فرهنگ، ما باید به مدلسازی روانشناسی انسان بنگریم، چون روانشناسی ما پایه و اساس دین و فرهنگ است."
"علل ریشهای مسایلی مانند خشونتهای مذهبی بستگی به چگونگی پردازش اطلاعاتی دارد که دنیای ما ارائه میدهد."
نتایج نشان میدهد خطر مناقشه مذهبی، زمانی که اعتقادات کلیدی یا ارزشهای مقدس یک گروه به طور مرتب به چالش کشیده میشود تا جایی که توانایی افراد برای مقابله با آن تحت تاثیر قرار میگیرد، افزایش مییابد. اما حتی در این صورت، اضطراب تنها در حدود بیست درصد از سناریوهای مدلسازی شده به خشونت تبدیل میشوند.
آقای لین میگوید: "خشونت مذهبی رفتار پیش فرض ما نیست، در واقع چنین چیزی در تاریخ ما بسیار نادر است."
"تنها هنگامی که باورهای اصلی مردم به چالش کشیده میشوند، یا زمانی که احساس عدم تعهد به اعتقاداتشان مورد پرسش قرار میگیرد، اضطراب و آشفتگی رخ میدهد."
'اعضای خارج از گروه'
محققان بر این باورند که یک راه حل برای کاهش خطر خشونت مذهبی و تروریسم، ایجاد شرایطی است که مانع از آن شود افراد غریبه به عنوان تهدید قلمداد شوند.
شرایط خطرناکتر زمانی است که تفاوت در اندازه دو گروه مختلف مذهبی مشابه هم است و افراد به طور منظم با "اعضای خارج از گروه" مواجه میشوند و آنها را خطرناک تلقی میکنند.
هوش مصنوعی: منجی یا قاتل بشر؟
چنین برخوردی نیازی به روبهرو شدن با یکدیگر ندارد. امکان دارد چنین تهدیدی با شبکههای اجتماعی و رسانهها به مخاطب منتقل شود.
"به نظر میرسد ما تا حدی در حباب اطلاعات شخصی زندگی میکنیم، اما هنوز اطلاعات زیادی در مورد اعضای خارج از گروه دریافت میکنیم و این اطلاعات به نظر بر روان ما اثر میگذارد، حتی اگر در واقع شخص واقعی وجود نداشته باشد."
"باور به چنین تهدیدی میتواند همانند یک تهدید واقعی برای یک واکنش موثر باشد."
یکی از شخصیت های مکتب روسیه
ایوان پاولف عصب شناس فیزیولوژیست روانشناس و پزشک روس بود . شهرت وی بیشتر
از کارهای او در زمینه شرطی شدن ناشی می شود .
مطالعۀ شرطیشدن کلاسیک با سلسله آزمایشهایی شروع شد که در آغاز قرن بیستم بوسیلۀ وی (49–1936) صورت گرفت. وی با استفاده از بازتاب بزاقی، سگها را بصورت کلاسیک، شرطی کرد.
پاولف" در مورد گوارش، متوجه شد که بزاق سگ، به مجرد دیدن غذا و پیش از آنکه غذا به او داده شود، ترشح میشود و سگ، بین منظرۀ ظرف غذا و مزۀ غذا، تداعی برقرار میکند؛ از این رو تصمیم گرفت، معلوم سازد که آیا میتوان به سگ یاد داد که بین غذا و چیزهای دیگر، مانند نور یا صوت نیز تداعی برقرار کرده و پیوند داد، یا خیر؟.
دکتر پاولف، در آزمایش خود علاوه بر غذا، محرک دیگری را نیز به سگ خود عرضه کرد و قبل از آنکه به حیوان غذا دهد، زنگی را به صدا در آورد و بعد از آن به او غذا داد. در اوایل آزمایش، سگ به صدای زنگ همانگونه پاسخ میداد که عادتاً انتظار میرفت؛ اما بعد از آنکه بیست تا چهل بار زنگ و غذا با هم عرضه شدند، بزاق سگ با شنیدن صدای زنگ بدون ارائه غذا، جاری شد. بعبارت دیگر سگ شروع به پاسخ دادن به صدای زنگ، به شیوهای که قبلاً برای غذا انجام میداد، کرد؛ در واقع صدای زنگ، جایگزین غذا؛ که محرک اصلی برای ترشح بزاق بود، شده بود و سگ در قبال شنیدن صدای زنگ هم بزاق ترشح میکرد؛ همانگونه که وقتی به او غذا داده میشد بزاقش جاری میگشت. اینگونه از یادگیری که بر اساس آن سگ آموخته بود که بین صدای زنگ و غذا پیوند برقرار کرده و در نتیجۀ آن از صدای زنگ بزاقش ترشح شود، به یادگیری بر اساس شرطیشدن معروف شد
روانشناسی دین در سنت فرانسوی
سنت فرانسوی
عمده مساعدت دانشمندان فرانسوی در زمینه روانشناسی دین، آثاری است که در حیطه روانشناسی مرضی عرضه کردهاند، اگر چه علاقه به بحث درباره ارتباط بیماری روانی با دینداری، در دو سنت دیگر نیز وجود داشته است، اما در فرانسه، برخی از بزرگترین آسیبشناسان قرن نوزدهم، توجه مستمری به این امر نشان دادهاند. ژان مارتین شارکو، تئودور فلورنو، ژرژ برژه و ژان پیاژه از پیشروان این سنت به شمار میروند.
پس از این دوره با پیدایش مکتب رفتارینگری(دهه 1930 تا 1960) در روانشناسی، عملاً روانشناسی دین در انزوا قرار گرفت و با افول مواجه گردید. زیرا تحقیق در مسائل دینی با روش تنگنظرانه و محدود رفتارینگری به ندرت میسر میشد. اما با از بین رفتن رفتارینگری، دوباره روانشناسی دین مورد توجه جدی روانشناسان و دین پژوهان قرار گرفت و هم اکنون یکی از رشتههای مورد توجه در دانشگاههای روانشناسی دنیا میباشد
Pajoohe.ir آدرس سایت
روانشناسی دین در سنت آلمانی
سنت آلمانی
در حالی که در آمریکا، عمدتاً روانشناسان، روانشناسی دین را پیشرفت دادند، در آلمان، این رشته بیشتر زمینه کار و در قلمرو بحث فیلسوفان و عالمان الهیات بود. برای مثال در آثار شلایر ماخر، دیدگاه روانشناختی در مقایسه با موضع الهیاتی، در درجه دوم اهمیت داشت. ویلهلم وونت، فروید یونگ و اریکسون از دانشمندان این سنت هستند
Pajoohe.ir آدرس سایت
درباره این سایت